دعای باران


باران نیامد، همه علماء مذهب رفتند به دعای باران. قطره ای نازل نشد. یک راهب نصرانی آمد، تا دست بلند کرد به آسمان، مثل سیل باران سرازیر شد. همه مسلمان ها مضطرب. کار به جایی رسید که اشقی الاشقیا خلیفه عباسی بیچاره شد. دید تخت و تاج در خطر است. پناهنده شد به حضرت عسکری. گفت: یابن رسول الله! امت جدّت را دریاب. این است امام حسن عسکری. فرمود: فردا اعلان عمومی بشود؛ مسیحی، یهودی، مسلمان بیایند به دعای باران، من هم می آیم، آن راهب